جدا شد یکی چشمه از کوهسار به ره گشت ناگه به سنگی دچار
به نرمی چنین گفت با سنگ سخت کرم کرده راهی ده ای نیکبخت
گران سنگ تیره دل سخت سر زدش سیلی و گفت: دور ای پسر !
نجنبیدم از سیل زورآزمای که ای تو که پیش تو جنبم ز جای !
نشد چشمه از پاسخ سنگ ، سرد به کندن در استاد و ابرام کرد
بسی کند و کاوید و کوشش نمود کز آن سنگ خارا رهی بر گشود
ز کوشش به هر چیز خواهی رسید به هر چیز خواهی کماهی رسید
برو کارگر باش و امیدوار که از یاس جز مرگ ناید به بار
گرت پایداری است در کارها شود سهل پیش تو دشوارها
ملک الشعرای بهار
شاهزاده کوچولو چی می خوای
روی زمین جای تو نیست
اینجا امیدی به سحر برای فردای تو نیست
آفتاب غروبی نداریم
روزهای خوبی نداریم
واسه سفر به ناکجا یه اسب چوبی نداریم
شاهزاده کوچلو اون بالا
به غم و آب و نون نبود
خونه بدوشی شب و روز بهانه جنون نبود
یه وقت مثه ماها نشی
خسته ،کلافه ،نیمه جون
تو حسرت یه تیکه ابر
دیدن یه رنگین کمون
اینجا دیگه نشونه ای از گل سرخ و لاله نیست
کنار ماه دودیمون نشونه هاله نیست
شاهزاده کوچلو اون بالا
به غم و آب و نون نبود
خونه بدوشی شب و روز بهانه جنون نبود
تو شبا جای ستاره سکه شماری می کنیم
با گل های پلاستیکی عصرو بهاری می کنیم
کی گفته اینجا بمونی؟
پاشو برو به آسمون
همون جا پیش گل سرخ
تو خونه خودت بمون
شاهزاده کوچلو چی می خوای
روی زمین جای تو نیست
اینجا امیدی به سحر برای فردای تو نیست
آفتاب غروبی نداریم
روزهای خوبی نداریم
واسه سفر به ناکجا یه اسب چوبی نداریم
شاهزاده کوچلو اون بالا
به غم و آب و نون نبود
خونه بدوشی شب و روز بهانه جنون نبود
عکس چشمه و سنگ خیلی قشنگه و شعر ملک الشعرای بهار هم عالی
سلام دوست عزیز
ممنون به ما سر زدی
لینمکت کردم
موفق باشی
هومن از راهنمای تخصصی مهاجرت